مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ متولد یکی از دورافتادهترین روستاهای استان فارس است، روستایی حوالی داراب. جنگ جهانی اول روی تمام سالهای کودکی اش سایه میاندازد. ایران اعلام بی طرفی کرده است، اما به واسطه ضعف حکومت و موقعیت ژئوپلتیک فارس، این استان میدان رقابت نیروهای مسلح بیگانه و گروههای محلی است. قشقاییها و اهالی کهگیلویه از یک سو و بویراحمدی ها، کردهای فیروزآباد و باویها از سوی دیگر درگیر قیامهای پراکنده و مسلحانهاند. ابوالحسن در میدانی پرالتهاب قد میکشد.
او حضور مؤثر علما بر بیرون راندن اجنبیها را از فاصلهای نزدیک میبیند. در زمانهای که حکومت مرکزی، توان حفاظت از مردمش را نداشت، بالاخره یک یا چند نفر باید فرمان جهاد میدادند و نیروهای مردمی را بسیج میکردند. در غیر این صورت، کوتاه کردن دست اجنبی از شهرها و روستاهای فارس، به خصوص شیراز غیرممکن بود. قحطی، بیماریهای واگیر و دزدی و راهزنی بیداد میکند و قلب ایران، صحنه یک آشوب تمام وکمال است.
کودکی ملتهبی را از سرمی گذراند. در آستانه جوانی، اما آرام است. دلش میخواهد شبیه به علما، در کنار مردم بایستد و همراهی شان کند. ابتدا به شیراز میرود، از آنجا راهی مشهد میشود و برای مدتی همان جا میماند. سر از قم درمی آورد و سالهای بعد عزم خود را جزم میکند تا علمای نجف را از نزدیک ملاقات و برای مدتی، در محضرشان شاگردی کند. هم زمان با مهاجرتهای دور و نزدیک، فعالیتهای دینی و سیاسی اش را آغاز میکند.
پس از کش وقوسهای فراوان به مرحله اجتهاد میرسد. بیش از ۱۰ سال در همان نجف میماند و تدریس میکند. وقتی دلش هوای ایران را میکند، اول سر از قم درمی آورد و بعد به واسطه همه علاقهای که به امام هشتم (ع) دارد، باروبندیل میبندد و باز به سمت مشهد رهسپار میشود. خانه اش فقط محل استراحت و حضور گرم خانواده نیست. در روزهایی که کمتر کسی امیدی به پیروزی انقلاب اسلامی دارد، در خانه او، به روی انقلابیون باز است. خانه اش مأمن خسته دلهایی است که میخواهند تغییر ایجاد کنند. با کمک آقایان خامنهای، واعظ طبسی، هاشمی نژاد و سایر دوستانش، تظاهراتهای شهر مشهد را سامان دهی میکنند.
او اعلامیههای تند و آتشین علیه وضع موجود صادر و حرکات پهلوی را به خوبی رصد میکند. انقلاب به ثمر مینشیند و او صحنه را ترک میکند. به میانه مردم بازمی گردد و گوش شنوای مشکلات و گرفتاری هایشان است. وقتی آیت ا... تبریزی، از دنیا میروند، روحانیون به سراغش میآیند. از او میخواهند نماز وحدت اقامه کند و برای نخستین بار در حیاط بیمارستان امام رضا (ع)، مردم پشت سر او به صف میایستند و نماز اقامه میشود. اندکی بعد و در خردادماه ۱۳۵۹ امام خمینی (ره) رسما طی نامهای او را به عنوان اولین امام جمعه رسمی مشهد پس از انقلاب اسلامی منصوب میکنند. خبر انتصاب را ابتدا از رادیو میشنود. خودش در تهران است و دراین باره خبر ندارد، اما از آنجا که حکم، حکم رهبری است، فورا به مشهد بازمی گردد.
تا لحظات پایانی عمر، به هیچ حزب و گروه سیاسی ورود پیدا نکرد. «آیت ا... ابوالحسن مقدسی شیرازی» با وجود درخواستها و پافشاریهای بسیار، تلاش میکرد تا هرکجا پای منافع شخصی به میان میآید، آن میدان را ترک کند. او نه فقط نخستین امام جمعه مردم مشهد پس از انقلاب اسلامی، بلکه معتمد و محبوب مردم بود که تا پایان عمر، بزرگترین سرمایه اش را اعتماد عمومی میدانست. هیچ گاه پشت تریبون، به نفع فرد و یا جریانی حرف نزد. متواضع بود. بیش از دنیای سیاست، خودش را در امور عام المنفعه غرق میکرد. از ساخت حمام عمومی گرفته تا حسینیه، مدرسه، سد خاکی و منبع آب، هرکجا که نیاز بود، حاضر میشد و آستینها را بالا میزد. مردم مشهد، راه خانه اش را میشناختند. از دل مردم و برای مردم حرف میزد و هیچ گاه نگاه از بالا به پایین و یک دانای کل را نداشت. وقتی مجلس خبرگان رهبری تشکیل شد، مردم مشهد بی تعلل او را به عنوان نماینده خود برگزیدند. راز محبوبیت آیت ا... مقدسی شیرازی، ریشه در اخلاق حسنه اش داشت. او در شانزدهم مرداد ۱۳۷۹ و در سن هشتادوشش سالگی از دنیا رفت، مشهد یتیم شد. مشهد پدری مهربان و دل سوز را از دست داد و پس از تشییع باشکوه بر دستان قدرشناس مردم، در دارالزهد مبارکه حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.